«تحقیقات تاج مرگ موسی را فرصتی برای جمشید می داند و جمشید بی ام و را فرصتی برای رهایی از بدبختی می داند که گریبان او را گرفته است!» اینجا رضا هنوز نتوانسته گلهای بهرام فاتح کاملیا را هضم کند که ممدچخان به آن افزود…
با آمدن او بی ام و جمشید باعث شادی خانواده جمشید شد. اما از طرفی برای او مشکل جدیدی ایجاد می کند، از چشم همه خواهران تا زمان اکتشاف تاج. علم تاج با فکر بی ام و و جمشید تصمیم گرفت کلاه ایمنی را بدزدد. او سعی می کند شوهرش را مقصر مرگ بازیگوشی سینال بداند و به جمشید توهین می کند. اما جمشید پایین نیامد. تحقیق در مورد تاج از جهات دیگر به اعتبار جمشید لطمه می زند. علی دایی که برای جست و جوی جمشید به شکرآباد آمده بود و به او کمک می کرد با جست و جوی کلاه مواجه شد و جست و جوی کلاه هرچه نباید کرد به علی دایی گفت و آبروی جمشید را برد.
در سوی دیگر ماجرا، رضا خرسند با مشکلات ریز و درشت خانواده اش مواجه است. از یک سو با پری و از سوی دیگر با زندگی مخفیانه کامبوج در تضاد است. در این میان خواستگاران کاملیا یکی از افراد آشفته و عجیب هستند. بهرام فاتح با صحبتها و گاه صحبتهای کاملیا از چشمان رضا در خواب میدید و در حالی که این موضوع همچنان با جمشید و ممد چاخان مطرح میشود، باید امیدوار بود فاجعه رخ دهد.
نیسان آبی در یک دور باطل قرار دارد که در آن رویدادها مدام در حال تکرار هستند یا خود را با لباس ها و نمادهای جدید معرفی می کنند. این سطور داستان خاصی ندارد و داستانی برای دنبال کردن در آن وجود ندارد. مثلاً عشق جمشید به جمشید هاشم پور، موضوع اصلی داستان و چیزی نیست که به اتفاقات داستان کمک می کند. ملاقات دو جمشید خیلی سریع اتفاق افتاد و خورده شد.
وقایع در این هشت قسمت اتفاق میافتد و شوخیها بسیار کم هستند، بنابراین چندان منطقی به نظر نمیرسند. با اضافه شدن حاج آقا ستاری به داستان، سرگرمی به سراغ اتفاقاتی مانند وقایع مارمولک نمی رود. برعکس مسیر سریال را طی می کند تا با افزودن کمی معنویت، ذهن برخی را از خود پاک کند.